Wednesday 28 November 2012

عمر خود را با غریبی ساختم در ره عشق کسی دل باختم

عمر خود را با غریبی ساختم در ره عشق کسی دل باختم
هستی ام شد غرق دریای سکوت با خیالش روزها پرداختم
در فراقش اشک چشم و سوز و آه غیر ناله نغمه ای ننواختم
گریه ام را شانه ای کم بود لیک روی حاجت با کسی ننواختم
روزی فاش کردم راز خویش عشق پاکم را هویدا ساختم
گفتمش از شعله ی چشمان تو ناله کردم سوختم بگداختم
گفتمش با من بمان ای نازنین با تو این ویرانه دل را ساختم

No comments:

Post a Comment